یادم میآید زی زی گولو می دیدم ، یک قسمتی داشت که خوابش را گم کرده بود ، بی خواب شده بود ، خوابش روی سر همه می نشست و خوابشان می گرفت . امّا در نهایت خوابش صاحبش را پیدا کرد .
زی زی گولو شده بودم انگار ، امّا خوابم را نه ؛ آرامش را . خوش به حال کسی که آرامشم روی سرش جا خوش کرده بود...
. آرامم .
روزهای بی قراری رو دایم سپری میکنیم . . .
ReplyDeleteچقدر دلم برای زی زی گولو تنگ شده.
ReplyDelete