Saturday, April 30, 2011

صدُ چهلُ دوّم/شستشوی مغزی

همین اوّلین نگاهی که مرا ، درگیر ِ خودت می کند ؛ کافی است که سندِ بندگیَ م را به نام خودت بزنی .. چُنان حسّ ِ وصف نشدنی است که گویی برای چندین لحظه مسخ شده ای ، زمان و مکانی دیگر نیست ، این آدم دیگر همان نیست .. یک جوری شستشوی مغزی است انگار ..


[گرچه که این بار دوّمین بار بود ، اما حس همان است ، این درب ها جادو می کند آدم را..]


همین هنوان را کوچه های بغلی بخوانید :

چه صبری دارد خدا (سجاد رامشت)یادداشت های اتفاقی ( یوسف شیروانیان ) - وقتی دلم تنگ می شود (مژده شاه نعمت الهی) - پرسه خیال (رضوان پری) - میثاق ( زینب حیدری)-انتهای بیراهه (فاطمه) - حرف های نزدیک ( ممول)-ترخون (مهدی زرین قلم)  - پنجره ( محمد رضا) - جنوبی ترین نقطه (ساحل نشین) - من او (عطیه مسعودی) - طنز تلخ، قهوه اسپرسو (ما، ریحانه) - بی تو با تو بودن (سحر،طه) - هجوم سایه ها (یکی از بستگان خدا) - مینی تاک (هانیه) - روزهای یک من (فاطمه) - آرامش سفید (مریم)دیوانه ای که عاقل بود (محمد مهدی) - cache(محمد اژدری) - سین عین طا -جشن بارون (نسرین) - روزهای من ( یک بنده ی خدا ) - روزگــــ شل.غم ـــــار(محمد) - پسر خاک - نامه ها (امید حق گویان )  - ما که رفتیم (محمد ) - ملکه نیمه شرقی- .:ساعت 25:. - مهدآبی (مهدی صادقی) - بوی باران یاد تو (میثم) - سردار

Wednesday, April 27, 2011

صدُ چهلُ یکم

سلام مرا به دلم برسانید ، من دلم را مدینه جا گذاشته ام ..

[سلام ، ما برگشتیم ، دل کندن وافعا سخت بود ، جداً به یاد همه تان بودم ، دروغ نگفتم اگر بگویم جای همه تان طواف کردم و نماز خواندم .ممنون از همه دوستانی که به یادم بودند.]

Sunday, April 10, 2011

صدُ چهلُم

گریستیم چُنان ابر در میانِ بقیع



کمی گذشت و ابری شد آسمانِ بقیع



عجیب نیست اگر در حضور این همه بغض



برای عرض ادب وا شود زبانِ بقیع



کمی نگاه کن به اطراف که دریابی



چرا خموش نشسته است روضه خوانِ بقیع



بشوی چشم و ببین پا برهنه آمده اند



فرشتگان مقرب در آستانِ بقیع



به هر مزار ابوجهل ها گماشته اند



که بی اجازه مگریند عاشقانِ بقیع



اگر غریب بقیع است ما غریب تریم



به جان شیعه گره خورده است جانِ بقیع



غزل تمام شد و کاروان اشک رسید



که نیست کار زبان ، شرح داستانِ بقیع



غروب جمعه شد و ما هنوز چشم به راه



مگر ز راه بیایند مُنجیانِ بقیع*



اگر خدا بخواهد سه شنبه ما [من و عزیزم] ، عازمیم . حلالم کنید شاید برگشتی در کار نباشد .. لازم به یادآوری نیست که یه یاد ِ تک تک دوستانِ خوبم خواهم بود ؛ نیازی نیست خودتان را بکُشید برای التماس دعا !!





*میلاد عرفان پور،زمزم همراه، عمره 89-90،ص50

Tuesday, April 05, 2011

صدُ سیُ نهم

ما1 تصمیم گرفته ایم تک پدر بزرگمان را به این برنامه‌ «کی هستی؟» معرفی کنیم . صبح ها ، مربّای هویج را می مالد به گوشت کوبیده ، با نون پنیر می خورد ، اونوخ حالش از منم بهتر است ! 

1. نوه های ارشد

Sunday, April 03, 2011

صدُ سیُ هشتم

  ظاهراً هیچ یک از درهای موفقیت ، مُفت و مجانی به روی ما گشوده نمی شود ؛‌ یادم می آید از زمانی که متولّد شدم دائماً در حال کنکور دادنم ..

[اصلاً باورم نمی شود که دوباره آن خر کاری را شروع کنم و مثل اسب درس بخوانم، آن هم برای 9 ماه !! تازه شاید قبول شوم!]

بارالها ؛ صبر جزیل ، صبر جزیل ، صبر جزیل ..