Thursday, March 31, 2011

صدُ سیُ هفتم

  و خداوند مرد را آفرید تا عنصری برای نق زدن ، خوردن و خوابیدن ، به هم ریختن ، لَم دادن ، حرص دادن و کثیف کردن وجود داشته باشد ..

Wednesday, March 30, 2011

صدُ سیُ ششم

  خدایا ، من را دچار کبر و غرور مالِ ناچیز و بی ارزش مگردان !

Monday, March 28, 2011

صدُ سیُ پنجم

  گاهی زندگی همانند یک چای عصرانه  می چسبد ..


 [اندر احوالات تعطیلات عید]



Sunday, March 20, 2011

صدُ سیُ چهارم


  آرزویم این است : نرود اشک در .. چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد .. نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز .. و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی .. عاشق آنکه تو را می خواهد .. و به لبخند تو از خویش رها می گردد .. و تو را دوست بدارد به همان اندازه .. که دلت می خواهد ..
سال نو مبارک!

Saturday, March 19, 2011

صدُ سیُ سوّم/عید آن سال ها


   


 تمام شوق و ذوقش به همان عیدی های صد  تومانیِ نو بود ، ماهی قرمزی که با هزاران التماس خریداری می شد ، خرید عید که یکی در میان بود و گه گاه هیچ ربطی به دلبخواه ما نداشت ، اما  کِیف داشت! قطاری از بچه ها ، نشست و برخواست های پنج دقیقه ای که نمی فهمیدیم کی از کجا سر در آوردیم اما گویی قانونی نانوشته بود که هفت پشت عقب تر هم اقوام درجه یک محسوب می شدند .



  حالا تراول های پنجاهی جای آن صدی های عید را گرفته ، ماهی قرمزها چاق و چله شدند و بال در آوردند ، در زرق و برق خرید عید خبری از کتانی های ملُی و بلُا نیست ، صله ارحام هم جای خود را به مسافرت های پانزده روزه ی نوروزی داده است ..



 این همان آیینی است که با دستان خود به گور تاریخ سپردیم و همه جا هم دم از تاریخ کهن سرزمینم می زنیم ...


 


همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید:چه صبری دارد خدا (سجاد رامشت) - وقتی دلم تنگ می شود (مژده شاه نعمت الهی) -یادداشت های اتفاقیه (یوسف شیروانیان) - بوی باران عطر خاک (باران سادات) - پرسه خیال (رضوان پری) - میثاق ( زینب حیدری)-انتهای بیراهه (ف@طمه)-حرف های نزدیک ( mEmol )-ترخون (مهدی زرین قلم)- آنسوی مغاک بیگذر (هارپوکرات) - پنجره ( محمد رضا) - منتظر پرواز-جنوبی ترین نقطه (ساحل نشین) - من او (عطیه مسعودی) - طنز تلخ، قهوه اسپرسو (ما، ریحانه) - بی تو با تو بودن (سحر،طه) - هجوم سایه ها (یکی از بستگان خدا)-مینی تاک (هانیه) - روزهای یک من (فاطمه) - کوچه بغلی (رضا عارفانه) - آرامش سفید (مریم) - جامدادی (امید ، محمد مهدی) - cache(محمد اژدری) - سین عین طا  - جشن بارون (نسرین ) - روزهای من ( یک بنده ی خدا ).



 

Wednesday, March 16, 2011

صدُ سیُ دوّم

  تفاوت ما زن ها با مرد ها در یک چیز است : ما زن ها از کاه ، کوه می سازیم ؛ امّا مردها ، نه به کاهَش اهمّیت می دهند ؛ نه به کوهش ..

 مهم نوشت :

  1) این یک درد است ، ساده از کنارش نگذرید!

  2) هر کس بخندد ، ایشالله سوسک شود . 

  3)  این مسئله کاملاً علمی است و مثال نقض ندارد !

Tuesday, March 15, 2011

صدُ سیُ یکم

  باز هم لحظه سال تحویل فرا رسید و بحث همیشگی [این طرف بریم یا اون طرف]

سوال نوشت : نمی دونم ما این طوریم یا همه این مسئله رو دارند؟

پی پست قبل : از آن حسّ کذایی خبری نیست ظاهراً !

Thursday, March 10, 2011

صدُ سی اُم

  حسِّ بدی دارم ، احساس می کنم سنسور های زنانه ام فعال شده است .. بوی خطر می آید! ته دلم خالی است ..

 جمعه نوشت : هوای ف@طمه مون ُ‌داشته باشیدا !

Wednesday, March 09, 2011

صدُ بیستُ نهم

   داشتم فکر می کردم که وقتی عزیزم آمد چگونه دعوایش کنم و چه تنبیه مناسبی برایش در نظر بگیرم [چون شب قبلش دیر آمده بود و مثل .. گرسنه بود و غذایش را خورد و خوابید و امشب هم قصد دیر آمدن داشت] ، همینطور که فکر می کردم داشتم سمت اتاق خواب می رفتم. درب اتاق نیمه باز بود و منم در این افکار شیرین غوطه ور بودم که ناگهان دستگیره درب رفت توی بازوم و آن را به دو قسمت کاملا نامساوی تقسیم کرد ..


توضیح نوشت1: این اتفاق برای 2-3 روز پیش است.


توضیح نوشت2: لازم به ذکر است جای آن کبود خوش رنگی شده و به شدت درد می کند.[دیشب که درد آن زیاد شد تازه یادم افتاد چرا!]


عبرت نوشت : این تنها یک فکر شوم بود و هنوز عملی نشده بود ها!

الان نوشت : صفحه پروفایل راه اندازی شد!

Monday, March 07, 2011

صدُ بیستُ هشتم

   این زیر پیراهن های رکابی مردانه را دیده اید که هیچ درزی ندارد و مثل   لوله است؟ مدت هاست فکر میکنم چه جوری دوخته شده اند که از هیچ جا   به هم وصل نشده است !؟!


  سه شنبه نوشت : ضمن اینکه مسئله بُغرنج زیر پیراهن رکابی بر سر جای خود باقی است، به اطلاع می رسانیم قصد رونمایی از پروفایلمان را داریم ،‌منتظر باشید!

صدُ بیستُ هفتم


لذتی که در خرج کردن است ، در جمع کردن نیست !

 


 

Saturday, March 05, 2011

صدُ بیستُ ششم

زندگی فرصت کمی است ، خوبی و بدی ذاتی ِ آدم ها نیست ، اکتسابی است ، در این فرصت دلِ‌ بسیاری را می توان شاد کرد .. به آسانی حتی با یک جمله : دوستت دارم!

شب نوشت : بچه ها همگی خیلی لطف دارید ولی کُلاً گفتم که آویزه گوشمون باشه ؛ هممون .

Tuesday, March 01, 2011

صدُ بیستُ پنجم


  گاهی انگار زندگی آدم سوراخ شده است ، هر چه به آن تزریق می کنی از بین می رود!

صدُ بیستُ چهارم


بشوی اوراق اگر هم درس مایی

که درس عشق در دفتر نباشد