Sunday, May 29, 2011

صدُ پنجاهُ یکم

خواهم مُرد و نخواهم دید آن روز را ، که بفهمی بیش از هر چیز تشنه احترامَ ت بودم ؛ همین و بس !

Saturday, May 28, 2011

صدُ پنجاهُم

نه به آن دلچسبی است که شود زیرِ آن سایه ی گرمش خزید ، نه به خُنکای بهارش دل بست ، نه به برفش دل گرم ، نه به پاییزش دل شاد .. ؛ ته آن قند لب ش ، تلخی بی نمکی است ، همچو یک برّه ی خوش خوان زیباست ، گرگ ِ فرو خفته ی آن بیدار است ، می دَرد آن جگرت .. [زندگی]






صدُ چهلُ نهم/چه صبری داد خدا

اصلاً صبر ندارم که با هر دلخوری که برایم پیش می آوری ،شماره ات را صفر می کنم .. و باز از اوّل می خوانمت ؛ والّا می دانستم که رسم روزگار است ، یک روز برای تو ، یک روز علیه تو! و تو ، خودت ؛‌خوب می دانی کوله بار نفرتی که به دوش می کشم . لبریزم از هر حسً بد که بخواهی !

همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید :

چه صبری دارد خدا (سجاد رامشت) - وقتی دلم تنگ می شود (مژده شاه نعمت الهی) - یادداشت های اتفاقیه (یوسف شیروانیان) - بوی باران عطر خاک (باران سادات) - پرسه خیال (رضوان پری) - میثاق ( زینب حیدری) - انتهای بیراهه (ف@طمه)- پنجره ( محمد رضا)  - طنز تلخ، قهوه اسپرسو (ما، ریحانه)  بی تو با تو بودن ( سحر، طه ) - مینی تاک (هانیه) - روزهای یک من (فاطمه)آرامش سفید (مریم) - منتظر پروازدیوانه ای که عاقل بود( محمد مهدی) - ذهن مرا دنبال کنید (محمد الف) - سین عین طا  - جشن بارون (نسرین ) - روزهای من ( یک بنده ی خدا ) - روزگــــ شل.غم ـــــار(محمد) - پسر خاک ( ساجد ) - نامه ها (امید حق گویان )  - ما که رفتیم (محمد ) - ملکه نیمه شرقی- .:ساعت 25:. مهدآبی (مهدی صادقی) - بوی باران یاد تو (میثم) - سردار- به همین زودی (مهشید) - بیاین پا برهنه باشیم (امیر امین الرعایی) - دری وری های یک کیبورد به دست

Friday, May 27, 2011

صدُ چهلُ هشتم

می دانم که کم کم حوصله تان سر می رود ، مالِ من هم سر رفته است ؛ نوشتم که نوشته باشم ،‌ وگرنه حرفی نیست ؛ از گودر می خوانم ،‌حتی حوصله ی کامنت بازی هم ندارم ؛‌این دلخوری لعنتی اَمانم را بریده است .. خودش می داند چرا [دیروز عقد عموم بود]

+ مخاطب خاص دارد ، خودم می دانم .. خودش نه !

Saturday, May 21, 2011

صدُ چهلُ هفتم

خیلی شنیده ام که یکی از بهترین دوران های زندگی ،‌دوره کارشناسی است . شاید دقیقاً بر ما صدق نکند با آن همه مصیبتی که در دانشگاه کشیدیم و [‌هنوزم ]! امروز منزل یکی از بچّه ها میهمانی بودیم ، جای همگی خالی کُلی خوردیم و خندیدیم .. خوش گذشت !


گاهی هست آدم دوست دارد کار ِ زنانه کند ،‌ تنها باشد ،‌ یادِ ایّام مجردی کند ،‌ خرید زنانه برود ،‌ مهمانی زنانه بگیرد ، پشت سرِ ِ مردها بخندند حتی ! چرت و پرت بگوید ؛ روح آدم تازه می شود انگار ؛‌ خسته می شود از بودن کنار غُر غُرو های همیشه گرسنه!



Thursday, May 19, 2011

صدُ چهلُ ششُم

یکی از لذّت بخش نرین خریدها برای هر دختری، خرید عروسی است ؛ واقعاً چرا خیلی از خانواده ها کم کاری می کنند؟ پاسخ بدند لطفاً ..

Wednesday, May 18, 2011

صدُ چهلُ پنجم/مدینه نوشت 6


اوّلین دیدارها همیشه خیلی مهم است ، یک جور خاصی در ذهن می ماند ، وقتی یادآوری می کنی انگار خودت آنجایی ، به ترُ تازگی همان موقع حسّش می کنی .. اولین مدینه ، در اوّلین ها ؛‌ اوّلین بود!

+ روز وداع ، مدینه النّبی

+ مربوط به سفر اوّل [رمضان المبارک ، سنه 1389]

Monday, May 16, 2011

صدُ چهلُ چهارم

سخت ترین کار ِ دنیا چشم بستن روی اشتباهاتِ دیگران است!

صدُ چهلُ سوّم

آدم در می ماند از این همه معرفت بی چشم داشت ..

شرمنده ام ، مودمم ترکیده بود ، دل و زدیم به دریا به جمع ِ‌ پُر سرعتان پیوستیم! واسه همین طول کشید ، هستم در خدمتتون.