می دانم .
من همیشه می دانم که تو همیشه خسته ای !
من یک زنم ، کارم درْک کردن است ...
من یقیناً غصه خواهم خورد آن روزی که به خاک و خون کشیده شدن جوانان ایرانم را به هیچ پندارم ، نامی از ایشان بر زبان نیاورم ، به "عِندَ رَبِّهِم یُرْزَقوُن" بی باور باشم ، به جدایی شان از خانواده و همسرانشان بی اعتنا باشم ، بغض فروخورده ی فرزندانشان را به سخره بگیرم و دفاعشان را مقدس نخوانم ...
+ مسجدالنبی ، باب علی ، روز چهارم
اینجا باید یک چشمت نگاه باشد و ببیند و غرق شود و لذت ببرد و کِیف کند ... و چشم دیگرت اشک .
اینجا باید بگریی .. نه زار بزنی .. به غربت و غریبی ، به ظلم و بی احترامی های هر روزه که به خیالشان عزت و احترام است !باید زار بزنی به خاطر همه ی فراموش شدن ها و اشتباه دیده شدن ها ؛ باید بگریی به عزت عمر ها و به غربت علی ها ...
نه ... ؛ اینجا نباید ببینی، نباید نگاه باشد ! اینجا باید یک چشمت اشک بریزد و دیگری خون گریه کند .
+مدینه منوره ، مسجد النبی ، روز سوم