Monday, January 31, 2011

صدُ چهاردهم

من از ریاضیات متنفرم ، سفسطه است ، دروغ است ، اصلاً چه کسی می گوید 1+1 می شود 2 ؟جواب صفر است . آن دوّمی حتی قدرت از بین بردن اوّلی را دارد ، نابودش می کند ؛ صفر می شود ..

صدُ سیزدهم

این ،آن رویایی نیست که زمانی شبانه روز در سَر می پروراندمش .. نیست .

صدُ سیزدهم

بدیِ این زندگی یک چیز است ،‌درست در زمانی که نمی خواهی خِفتت می کند و آن وقت که می خواهی حواله ات می دهد به درک !

صدُ دوازدهم

زن ها دو دسته اند : یا مجرد اند ،‌یا در حسرت دوران مجردی . دسته سوم در خسران مبین اند ...


صدُ یازدهم

نباشد که حسرت ایّام گذشته را بخوری ،‌ حس کنی که چُنان حیوانی پشیمانی از تمامی تصمیم هایی که زمانی فکر می کردی نهایت دقّتت را صرف گرفتنش کردی . دلت نمی سوخت اگر عجولانه رفتار کرده بودی که نکردی این کار را .. دلت می خواهد برگردی به همان ایّامی که زمانی از آن می گریختی ، دوستَش نداشتی! این آینده لعنتی مثل کادوهای روبان شده می ماند ، ظاهر فریبنده ای دارد ..

این آفت زندگی است ،‌همین بزرگ شدن ،‌دور شدن از تمامی ِ بچگی کردن ها ... از روزهایی که خودت بودی و خودت ... هِی فلانی !‌قدر بدانَش .

Sunday, January 30, 2011

صدُ دهم

گاهی چرت و پرت گفتن هم هنر می خواهد !

صدُ نهم

این مردهانمی پذیرند که حق دو طرف در یک رابطه مشترک برابر است ، اینجا هیچ مردی بر هیچ زنی برتری ندارد ، زنها هم حق دارند شلخته باشند ، یا موظف نباشند آراسته باشند ، این [باید] همه چیز را خراب می کند .

Saturday, January 22, 2011

صدُ هفتم/ به بهانه آزاده

خدایا ؛ تو خود واقفی که تا چه حد از جمود فکری هراسناکم ، یاریَم ده تا ذرّه ای به سمت و سویش نشتابم ! میزان سنجش تویی ، من مسلمانم ، او مسلمان است ، کتاب یکی است ، مذهب یکی است ، حال نمی دانم به واقع من مسلمانم یا او !‌ تو خود نهاد اعتماد را درونم نهادینه کردی ، راه و روشش آموختی ، میزان تعیین کردی ، من اعتماد کردم ، اشتباه کجاست ؟ من اعتماد ندارم از آنچه از خودم ساختم ؛‌من چه می دانم چه خواهد شد ؟ من کتاب می خوانم ، کتاب تو الگوی من است ، من عامل به آن نمی شناسم ، عامل تویی ، کاتب تویی ، میزان تویی ، من اعتماد ندارم ...

Thursday, January 20, 2011

صدُ ششم

گویا دیگر آن دشواری را ندارد آلودنِ دامانِ پاکان ، این فریادی که هیچ جا را پُر نمی کند همان به که خفه شود .

Saturday, January 08, 2011

صدُ پنجم / رضای ایران

غم است و غربت وقتی میخواهی کلام آغاز کنی ، بغض است وقتی میخواهی دست به سینه بگذاری و عرض ادب کنی ، لذت دارد نعلین از پا کندن در آستانه ی تو ، برای آنکه دلتنگ دیدار است ، برای من ، برای همه ی ما اهالی این کوچه ...

. پوزش بابت دیرکرد که اولین بار است از مسیر کوچه می گذرم .

. در همین رابطه بخوانید و بشنوید .

همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید :




وقتی دلم تنگ می شود ، چه صبری دارد خدا  ، پرسه خیال ، یادداشت های اتفاقی ، بوی باران عطر خاک ،  ترخون  ، میثاق  ،جنوبی ترین نقطه  ، مسیر سپید  ، یادداشت های غار ، وب نوشتهای یک دانشجو ، پنجره  ، منتظر پرواز ، من او  ، آنسوی مغاک بیگذر ، طنز تلخ , قهوه اسپرسو! ، هجـــــوم ســـایــه هـا  ، بی تو با تو بودن ،حرفـــ های نزدیکـــ ، تبسم خدا