Saturday, July 16, 2011

صدُ شصتُ دوّم/حالا که آمده ای



چقدر بر لبانم می نشیند که بگویم «حالا که آمده ای» ، برای منی که سال ها زمزمه ی قلبم «وقتی که بیایی» بوده است ! و چقدر دلنشین است که روز میلادت ، تبریک حضورت را جانشین تبریک تولّدت کنم آقا جان...



همین عنوان را در کوچه های بغلی  بخوانید…


چه صبری دارد خدا (سجاد رامشت)
یادداشت های اتفاقیه (یوسف شیروانیان)
وقتی دلم تنگ می شود (مژده
شاه نعمت الهی)

بوی باران عطر
خاک (باران سادات)

پرسه خیال (رضوان پری)
میثاق ( زینب حیدری)
انتهای بیراهه (ف@طمه)
حرف های نزدیک ( mEmol )
ترخون (مهدی زرین قلم)
پنجره ( محمد رضا)
منتظر پرواز
طنز تلخ، قهوه
اسپرسو (ما، ریحانه)

بی تو با تو بودن (سحر،طه)
مینی تاک (هانیه)
ذهن مرا دنبال کنید (محمد الف)
سین عین طا
سپیده دم (محمد مهدی قاضی)
روزهای من (یک بنده ی خدا)
روزگــــ شل.غم
ـــــار
 (محمد)
پسر خاک (ساجد)
نامه ها (امید حق گویان)
ما که رفتیم (محمد)
ملکه نیمه شرقی
.:ساعت ۲۵:.
سردار
به همین زودی (مهشید)
دری وری های یک کیبورد به
دست

صور اسرافیل (زهرا)
خانوم مهندس می
نویسد


7 comments:

  1. آخی .. راست میگی چی میشه این وقتی که تو بیایی بشه حالا که آمده ای.. آخ بشه اون روز رو ببینیم به چشم..
    عیدت مبارک...

    ReplyDelete
  2. عیدت مبارک هانیهء گلم ...

    ReplyDelete
  3. حالا که آمده ای !

    کاش ما هم بیاییم !

    ReplyDelete
  4. سلام
    عيدت مبارك عزيز

    ReplyDelete
  5. حالا که آمده ای نیامدنمان را بر ما ببخش

    ReplyDelete
  6. نبودنت طولاني شد همسايه...

    ReplyDelete