Sunday, July 31, 2011
صدُ شصتُ چهارم
Friday, July 29, 2011
صدُ شصتُ سوّم
سلام
خُب من زنده ام واقعا ، هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاده اسـت ، این Adsl مسخره ما گیگـش تمام شده بود و ما فکر می کردیم به نوعی نامحدود باشد و یا به این زودی ها باقیش را نخورد؛ ولی خورده بود . بعد هم درگیر امتحان پایان این ترم فرانسـه م بودم بنابراین تلاش خاصی در جهت راه اندازی مجـددش نکردم و این شد غیبت طولانی من!
Saturday, July 16, 2011
صدُ شصتُ دوّم/حالا که آمده ای

چقدر بر لبانم می نشیند که بگویم «حالا که آمده ای» ، برای منی که سال ها زمزمه ی قلبم «وقتی که بیایی» بوده است ! و چقدر دلنشین است که روز میلادت ، تبریک حضورت را جانشین تبریک تولّدت کنم آقا جان...
همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید…
چه صبری دارد خدا (سجاد رامشت)
یادداشت های اتفاقیه (یوسف شیروانیان)
وقتی دلم تنگ می شود (مژده
شاه نعمت الهی)
بوی باران عطر
خاک (باران سادات)
پرسه خیال (رضوان پری)
میثاق ( زینب حیدری)
انتهای بیراهه (ف@طمه)
حرف های نزدیک ( mEmol )
ترخون (مهدی زرین قلم)
پنجره ( محمد رضا)
منتظر پرواز
طنز تلخ، قهوه
اسپرسو (ما، ریحانه)
بی تو با تو بودن (سحر،طه)
مینی تاک (هانیه)
ذهن مرا دنبال کنید (محمد الف)
سین عین طا
سپیده دم (محمد مهدی قاضی)
روزهای من (یک بنده ی خدا)
روزگــــ شل.غم
ـــــار (محمد)
پسر خاک (ساجد)
نامه ها (امید حق گویان)
ما که رفتیم (محمد)
ملکه نیمه شرقی
.:ساعت ۲۵:.
سردار
به همین زودی (مهشید)
دری وری های یک کیبورد به
دست
صور اسرافیل (زهرا)
خانوم مهندس می
نویسد
Sunday, July 10, 2011
صدُ شصتُ دوّم
زندگی پُر است از انتخاب هایی که هیچ نقشی در آن نداریم ..
+ این چند روزه سفر بودیم ، با اقوام سببی ِ جاریِ عزیزمان ؛ حال اکنونم کاملاً قابل درک است دیگر ..؟
Sunday, July 03, 2011
صدُ شصتُ یکم
+ راست می گفت ..
ایّام البیض ، رجب المرجب ، مسجد دانشگاه شریف ، 1390
Friday, July 01, 2011
صدُ شصتم
ساحل عزیزم منم به یه بازی دعوت کرده ، بامزه س! خُب ، باید محتویات کیفمون رُ رو کنیم ! از اونجایی که من کیف زیاد دارم وسایلام همین طور پخش و پلاس و یه جا میخوم برم هر چیُ از یه کیف می کشم بیرون ! عموماً هم یه چیزی جا می مونه تو یه کیف دیگه ! الانم هر کدوم تو یه کیف بود درآوردم واسه خاطر شوما!
توضیح نوشت : کیف قرمزه که معرّف حضور هست لوازم میک آپـه ، اون یکی کیف پوله ، سوهانم (قابل ذکره که ثانیه ای بدون سوهان زندگی برام غیر ممکنه
) ،آینه ، کلید ؛ اون ماس ماسکـه صلوات شماره
، موبایل عزیزم که اچ تی سی هس
و اون کیفه هم که کاملا زنونه س
! البته این همه محتویات کیف نیس و بسته به اینکه کجا بخوام برم یه سری لوازم دیگه اضافه میشه مثلاً مهمونی بخوام برم یه چادر رنگی شیک
یا صندل یا یه بلوز مجلسی
؛ کلاس فرانسه بخوام برم دفتر دَسّکه مخصوص ، آفتاب گیر و ...
خلاصه که کیف ما خُرجین تر از این حرفاس ! اینو همیشه مامانم میگه . میگه کیفات از بس گُنده س شبیه خُرجینه !
+ فک کنم تا حالا از خودم این طوری ننوشته بودم ! کیف داش
+اما جونم بینویـــس !