Wednesday, March 09, 2011

صدُ بیستُ نهم

   داشتم فکر می کردم که وقتی عزیزم آمد چگونه دعوایش کنم و چه تنبیه مناسبی برایش در نظر بگیرم [چون شب قبلش دیر آمده بود و مثل .. گرسنه بود و غذایش را خورد و خوابید و امشب هم قصد دیر آمدن داشت] ، همینطور که فکر می کردم داشتم سمت اتاق خواب می رفتم. درب اتاق نیمه باز بود و منم در این افکار شیرین غوطه ور بودم که ناگهان دستگیره درب رفت توی بازوم و آن را به دو قسمت کاملا نامساوی تقسیم کرد ..


توضیح نوشت1: این اتفاق برای 2-3 روز پیش است.


توضیح نوشت2: لازم به ذکر است جای آن کبود خوش رنگی شده و به شدت درد می کند.[دیشب که درد آن زیاد شد تازه یادم افتاد چرا!]


عبرت نوشت : این تنها یک فکر شوم بود و هنوز عملی نشده بود ها!

الان نوشت : صفحه پروفایل راه اندازی شد!

No comments:

Post a Comment